" انسان بهعنوان یک گونه زنده نیازمند ارتباط با طبیعت میباشد و این ارتباط بهصورت ذاتی و حیاتی در وی نهادینهشده است. شیوه زندگی امروزی در شهرها، که فاصله بسیار زیادی با طبیعت دارد، مغایر با این نیاز فطری انسانها است… این ارتباط و همبستگی انسان با طبیعت ناگسستنی میباشد."
با اقتباس از کتاب "بایوفیلیا" نوشته ویلسون (1984)
به دنبال انقلاب صنعتی و افزایش مهاجرت به شهرها در قرن اخیر شاهد رشد و گسترش بیرویه جوامع شهری، خصوصاً شهرهای آسیایی بودهایم. تغییر در چشماندازهای طبیعی، تغییر شرایط جوي، بارانهای اسـیدي، تغییر کیفیت منابع آب سـطحی و زیرزمینـی، تغییـر در سـیکل سـیلاب و ایجـاد مخـاطرات محیطی، فرسایش خاك و … از آثار منفی شهرنشینی بر محیطزیست است که این شرایط نامناسب شهر سازان و نظریهپردازان را به بازطراحی و توجه به ابعاد محیطزیستی شهرها واداشته است. طبیعتگرایانی نظیر هاوارد، رایت و لوکوربوزیه به دنبال ایجاد تغییر در جوامع و محیط شهری بودند و باغ شهر هاوارد نمونهای از این تلاشها برای التیام آسیبهای روحی و زیستمحیطی جوامع صنعتی بوده است. از دیگر تلاشهایی که در چهار دهه اخیر انجامشده میتوان به شکلگیری تئوری شهر اکولوژیک و مکتب آرمانگرایی تخصصی و کمی بعدتر نیز نوشتههای لوئیس مامفورد و جین جیکوبز و طراحی با طبیعت یان مک هارگ اشاره کرد که نمودهای اولیه تلاش جهت شکلگیری شهرسازی سبز بودند، اگرچه هیچ که کدام بهوضوح این واژه را بکار نبردند. ظهور مفاهیمی نظیر شهرسازی و معماری سبز و دوستدار محیطزیست، طراحی کربن خنثی و تدوین شاخصههای طراحی ساختمانهای سبز نظیر LEED و HQE نیراز تلاشهایی در این راستاست.
بایوفیلیا در لغت به معنای علاقه به نظامهای زنده اطراف ما میباشد که اولین بار توسط اریک فروم مطرح شد و ویلسون اعتبار بیشتری به آن بخشید و بهعنوان ارتباط روحی_غریزی بشر به دیگر موجودات زنده تعریف کرد که بهصورت ارثی به ما رسیده و بخشی از طبیعت و سرشت ماست. ایده شهرهای بایوفیلیک، برگرفته از نظریه بایوفیلیا، بیان میکند انسان تمایل ذاتی به ارتباط با طبیعت و دیگر اشکال حیات دارد لذا یک شهر بایوفیلیک انباشته از طبیعت خرد و کلانی است که در کار، بازی، محل سکونت و زندگی روزانه مردم احساس میشود، به شهر هویت میبخشد و تلاش میکند طبیعت ازدسترفته را احیا نماید. در چنین شهری افراد جهت تفریح و استفاده از طبیعت لازم نیست از شهر خارجشوند بلکه طبیعت در متن زندگی مردم وارد شده است. تیموتی بیتلی نیز در کتاب شهرهای بایوفیلیک بر ضرورت استفاده از فضاهای سبز و پارکها، باغ بامها، نماهای سبز و گنجاندن "طبیعت شهری" در شهرهای امروزی تأکید فراوانی کرده است.
در یک شهربایوفیلیک، طبیعتِ فراوان در آن یافت میشود که در اولویت طراحی، برنامهریزی، و مدیریت شهری قرار دارد و نیاز به ارتباط روزانه با طبیعت را همسان باارزشهای اقتصادی و زیستمحیطی به رسمیت میشناسد. اما آنچه امروزه بهعنوان شهرنشینی میبینیم فتح و غلبه بر طبیعت بهجای همزیستی با آن است و افراد بهنوعی دچار سردرگمی در برابر نقش طبیعت در زندگی روحی و جسمانی خود هستند که این قطع ارتباط انسان با طبیعت، گذران روز در فضاهای سربسته، کمبود فضاهای سبز شهری و پارکها مشکلاتی نظیر اختلال کمبود طبیعت خصوصاً در کودکان (Nature Deficit Disorder)، سندروم ساختمان بیمار (Sick Building Syndrome)، مشکلات تنفسی ناشی از تهویه نامناسب هوا در ساختمانها، کمبود ویتامین دی (D) به دلیل عدم دریافت نور کافی، اضافهوزن و بیماریهای عروقی ناشی از عدم تحرک را برای شهرنشینان ایجاد نموده است. طراحی بایوفیلیک به دنبال برقراری پلی بین این نیاز ذاتی به طبیعت در دنیای مدرن و انسان می گردد که میتواند در خدمت سلامت، تندرستی و رفاه انسانها نیز باشد.