محسن سراجی | مدیر خلاقیت و آینده پژوه
خطای پنالتی آقای قاسم خانی …!
کاراکتر اَفتو نمونهای است که نشان میدهد «محبوبیت لحظهای» الزاماً برابر با «هویت پایدار» نیست. در نگاه اول، اَفتو تلاش میکند نمایندهی نسل جدید باشد؛ پرانرژی، جسور و درگیر چالشهای روزمره. اما مشکل دقیقاً از همینجا شروع میشود:
اَفتو بیشتر یک واکنش است تا یک روایت.
برای تحلیل شخصیتهای ماندگار – چه بومی و چه بینالمللی – سه محور اساسی وجود دارد:
و اَفتو در هر سه محور، جای خالی بزرگی دارد.
جهانمندی ناقص
شخصیت در خلأ شکل گرفته و جهان پیرامونیاش تعریف نشده است. نمیدانیم در چه نظام ارزشی زندگی میکند یا چه تعارضهایی او را میسازند. نتیجه: اَفتو قابل توسعه نیست.
تداوم رفتاری کمعمق
ریاکشنها، شوخیها و لحن تند و تیز قابل توجهاند، اما رفتارها از یک منطق شخصیتی پیروی نمیکنند. اَفتو امروز هیجانمحور است، فردا انتقادی و پسفردا صرفاً ابزاری برای الگوبرداریهای تکراری. این ناپایداری، اعتماد مخاطب را کاهش میدهد.
بیانگیزگی روایی
اگر از یک کودک بپرسید «اَفتو چه میخواهد؟» احتمالاً پاسخی وجود ندارد. شخصیت وقتی معنا پیدا میکند که خواسته، نیاز و تضاد داشته باشد. بدون آن، کاراکتر صرفاً یک صدا، یک تصویر یا یک شوخی است.
یک نکته مبهم اما مهم
گمانههایی درباره عدم رعایت حقوق معنوی کاراکتر توسط قاسم خانی وجود دارد.
در لایههای پنهانتر، اَفتو گاهی شبیه به یک طراحی دیگر رفتار میکند؛ انگار تحتتأثیر یک قالب بیرونی شکل گرفته که توسط خالق اصلی آن طراحی نشده و فاقد هویت مستقل است.این تأثیرپذیری نه به «اقتباس خلاق» منجر شده، نه به «بازآفرینی ایرانی».
نتیجه: نه اخلاق متمایزی شکل گرفته، نه منش، نه ویژگیهای ظریفی که شخصیت را صاحب روح میکنند.
به زبان ساده:
کاراکتر، تغییر دارد اما تحول ندارد؛ حرکت دارد اما مقصد ندارد؛ و هویت دارد اما هنوز اخلاق ندارد.
اهمیت نقد اَفتو
در عصر کاراکترها، شخصیتها میتوانند برند بسازند، جامعه را تحت تأثیر قرار دهند و در رسانه، اقتصاد و فرهنگ حضور واقعی داشته باشند. وقتی شخصیتی پرمخاطب اما کمعمق ساخته میشود، نهتنها خودش ماندگار نمیشود، بلکه سقف توقع مخاطب از شخصیتسازی نیز پایین میآید.
اَفتو میتوانست یک فرصت باشد برای خلق یک کاراکتر نسلزی با تنشها، دردها، رؤیاها و طنزی هوشمندانه.
اما فعلاً یک نشانه است: کاراکترهایی که بیش از آنکه «داستان» داشته باشند، «ریاکشن» دارند